... چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود #صرفا_جهت_ثبت_در_تاریخ

... برایت دلتنگی عصر پاییز را میفرستم، مثل کلاغ های دم غروب هیچ جا نیستم فقط گاهی یکی از پرهایم می افتد...

... هر چه کردم نشد از خاک تکانت بدهم تیر انگار تنت را به زمین دوخته است

... #آه ؛ آیینه در آیینه عجب تصویری داری از دست خودت جام بلا می گیری زخم ها با تو چه کردند؟ جوان تر شده ای به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای

... در سفر ، شانه به شانه شده ای با عباس بـه تـو حالا نرسد دست ، نیفتی پسرم

... چشم و گوشم را پس از این #توبه هم دادم به او او بخواهد باز هم جان را فدایش میکنم سلام بر حُر بن یزید

... #باران آبرویم را خرید شبیه مردی که گریه نمیکند به خانه برگشتم

... نازنین یک لحظه در فکرم کمی آرام گیر خسته ام ازبس نمازم را از اول خوانده ام

... امروز کفشهای‌مان را درآوردیم و گذاشتیم کمی #کودکی های‌مان هوا بخورد

... گاهی باید فقط دراز کشید و به #هیچ چیز فکر نکرد

... دوستی می گفت : چیدن تمام #تخم‌مرغ ها در یک #سبد کار اشتباهی ست فراموش کردم بهش بگم برای ما دیگه تخم‌مرغی نمونده که ...

... چقدر #حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟ #تو ناسروده ترین بیت #فال من شده‌ای

... آن کس که گفت بهر تو مُردم ، دروغ گفت من راست گفته ام که به عشق #تو زنده ام

... "اَحیا" گرفته ام که تو "اِحیا" کنی مرا قَدرم اگر که با #تو مُقدّر شود خوش است

... امشب از فرق #علی(ع) کعبه پلی زد به بهشت چه مراعات نظیریست علی، کعبه، بهشت

... #جمعه ی خود را چگونه گذرانده‌اید؟ همراه #کودک_درون و #کودک_بیرون پ ن : #آقامحمدطاها ، #بانو

... اگر گفتند بی #تو حال من خوب است باور کن شبیه خاطرات "#هاشمی" از جنگ، #هذیان است

... ای چادر گلدار #پریشان شده در باد خوب است به دنبال #تو یک دشت دویدن

گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این‌قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن‌ها آیا دو برابر شدن غصه‌ی تنهایی نیست؟! بی‌سبب تا لب دریا مکشان قایق را قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست آن‌که یک‌عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره می‌آیی نیست خواستم با غم عشقش بنویسم شعری گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست

... آیا این پسر (#آقامحمدطاها ) سعی در #خرکردن پدر دارد؟

... خیال خیر مبر، من سرم به #سنگ نخورده است ز #توبه خسته شدم، حال اشتباه ندارم

... مذاق اهل محبت در این زمانه ی بد اسیر طعم #تکاثر شده است ابراهیم چه زودگم شده در کوچه های عادت #عشق زمین دچار #تنفر شده است ابراهیم تبر به دوش چرا از سفر نمی آیی زمین ز بتکده ها پر شده است ابراهیم

... افسرده ایم و خسته دل از هرچه هست و نیست شاید به بوی زلف #تو خود را دوا کنیم

... عمرم چنان گذشته به سختی که #مرگ را فرصت نکرده ام که کنم #آرزو هنوز

... تنها گناه ما طمع بخشش #تو بود ما را كرامت تو گنه كار كرده است

... آغوش من مخروبه‌ای رو به #سقوط است دیگر برایم عمق #ویرانی مهم نیست

... با ضعیفان هر که گرمی کرد عالم‌گیر شد ذره‌پرور باش تا #خورشید تابانت کند

... آواره ی نجابت چشمان شرجی ات توریست های نقشه به دست بلوند و بور

... #گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش معشوقه بودن است و "بریز و بپاش" ها

... هشتاد ضربه حکم حقیری ست محتسب دارم بزن که مستی ام از حد گذشته است

... نقش ابروی #تو را جای مدل در سر داشت طاق ها ساخت اگر دولت ساسانی ها

... عاقبت دستانمان رو می شود با شعرها مثل چشمانی که بعد از گریه ها ، پف می کنند

... تنها #تو می مانی، ما می رویم از یاد

... وای بر تلخی فرجام رعیت پسری که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد

... در شبی پر ستاره وآرام، دختری در عذاب می میرد دختری در عذاب #تنهایی، غرق در التهاب می میرد

... روحم به گِل نشسته ، برایم #دعا کنید

... در فوج مدل های مدرنیته هنوز #او ابروش کمان دارد و گیسوش کمند است دل غرق نگاهی است که مابینِ دو پلکش یک قهوه ای سوخته ی خیره کننده ست

... به کوچه آمده بودم کمی هوا بخورم که چشم مست تو را دیدم و زمین خوردم

... آغاز من تو بودی، پایان من تو هستی بیهوده می نویسند این سنگ قبرها را

... شرمنده روی ماهتم #سعدی جان اعضای مرا همین #بنی‌آدم خورد ...

اولین مکالمه ی #آقامحمدطاها با #کفشدوزک البته متن مکالمه #به‌کلی‌سری بوده و از ارائه ی آن معذوریم

اولین تجربه ی #آقامحمدطاها در فوتبال دستی

... رفتم به مسجدی که به رویش نظر کنم بر رخ گرفت دست و دعا را بهانه ساخت

... بوی لباس های تو این روزهای سال عطر #شکوفه های انار است و پرتقال

... ای چشم تو از هر چه غزل گیراتر لبخند تو از خنده ی گل زیباتر #سیزده‌بِ‌در

... به سبزه زار می روم ولی دلم گرفته است خنده به روی صورتم ولی دلم شکسته است #سیزده‌بِ‌در

... بسیار برای تو نوشتم #دل خود را بسیار مرا #نامه ، ولی نامه بری نیست

... غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت #فرهاد خواندم افسانه ی #شیرین و به خوابش کردم

... در قطاری که تو در آن هستی خانه ام روی ریل بود ای کاش کورکورانه دوستت دارم شعرهایت بریل بود ای کاش #تهران_تبریز